خود را از اندیشه ای که مایه فزونی حکمتت گردد و عبرتی که مایه حفظ تو شود، تهی مدار . [امام علی علیه السلام]
پرسش : برهان تجلّى اعظم چگونه بر وجود امام زمانعلیهالسلام دلالت دارد؟
پاسخ : از جمله ادلّه عقلى که بر وجود امام زمان (ع) استدلال کردهاند برهان تجلّى اعظم است. وتقریر آن چنین است:
الف. تجلیّات که همان ظهورات است در قرآن وروایات به آن اشاره شده است، آنجا که خداوند مىفرماید: «کُلُّ یَوْمٍ هُوَ فِى شَأْنٍ»؛ «هر روز خداوند در شأنى است.»( سوره الرحمن، آیه 31)
ب. این تجلیات وظهورات، انفطار موجودات از ذات واجبالوجود است که همگى به نحو قیام فعل به فاعل به او قائمند.
ج. اسماى الهى معرّف صفات جمالى وجلالى ذات اقدس حقّند، واین اسما به اعتبار جامعیّت برخى بر برخى دیگر، فضیلت وبرترى دارند.
د. وجود اسم اعظم خداوند تجلّى اعظم لازم دارد که همان انسان کامل است که فردى از او شایستهتر نیست. وآن مظهر اَتَمّ وکعبه کلّ ومظهر اسم اعظم الهى در این زمان، خاتم اولیا حضرت مهدى (ع) است، ودیگر ابدال واوتاد کُمّل وآحاد وافراد غیر کمّل به فراخور حظّ ونصیبشان از تحقّق به اسماى حُسنا وصفات علیاى الهیه، به آن مرکز دایره کمال، قرب معنوى انسانى دارند.
پرسش : آیا مىتوان از راه حساب احتمالات، وجود امام زمانعلیهالسلام را به اثبات رساند؟
پاسخ : مرحوم شهید صدر؛ در این باره مىفرماید: «قضیّه مهدى (ع) حقیقتى است که امت اسلامى در طول قرنها با آن زندگى نموده است، وخصوصاً در طول هفتاد سال سُفرا ونوّاب خاص حضرت (ع) در خلال معاشرتشان با مردم به آن تذکّر دادهاند، در حالى که هیچ کس در این مدت حرف خلافى از آنها نشنیده است. آیا انسان مىتواند باور کند که دروغى بتواند نه تنها در مدت هفتاد سال بلکه قرنها دوام آورد، ویا چهار نفر به عنوان نایب آن حضرت (ع) بر او اتفاق داشته باشند بدون آنکه هیچ گونه شکّ وتردیدى براى کسى پدید آید، وبدون آنکه بین آن چهار نایب کمتر علاقه خاصى وجود داشته باشد تا مجوّز توافق بر کذب شود. از قدیم الایام گفته شده که ریسمان دروغ کوتاه است. ونیز منطق حیات وزندگانى ثابت مىکند که از جهت علمى وبه حساب احتمالات محال است که دروغى به این شکل بتواند دوام آورده واطمینان تمام امت را جلب نماید».( بحث حول المهدى (ع)، ص 110و109)
پرسش : آیا ادله عقلى، وجود امام زمان معینى را اثبات مىکند؟
پاسخ : در پاسخ باید گفت:
1 - ادلّه عقلى، تنها دلالت بر ضرورت ولزوم وجود امام کامل وقطب عالم امکان دارد، وبر امام زمان شخصى که همان مهدى موعود (ع) است دلالتى ندارد، ولى این ادله نظریه شیعه امامیه را در اعتقاد به وجود امام کامل ومعصوم، مورد تأیید قرار مىدهد، ولذا این ادله تنها بر نظر شیعه انطباق دارد.
2 - استاد حسنزاده آملى مىفرماید: «در این مقام دو نوع بحث لازم است: یکى کلّى ودیگرى شخصى. مقصود از کلّى اینکه براهین قطعى عقلى، بر وجوب وجود حجّتى قائم به طور دائم قائمند، وبه امتناع خلوّ عالم امکان از لزوم چنین واسطه فیض الهى حاکمند که «الامام اصله قائم ونسله دائم». ومراد از بحث شخصى اینکه برهان معرّف فرد نیست که جزئى نه کاسب است ونه مکتسب. لذا باید آن را از طریق دیگر شناخت، چنان که احادیث متظافر بلکه متواتر اهل عصمت ووحى، معرف شخص آن حضرتند».( نهج الولایه، ص 7و8)
3 - عرفاى اسلامى یکى از شرایط حتمى سلوک را، داشتن شیخ واستاد مىدانند، وآن بر دو قسم است: استاد عام واستاد خاص.
استاد عام آن است که به طور خصوص مأمور به هدایت نباشد ورجوع به او از باب رجوع به اهل خبره بوده باشد.
وامّا استاد خاص آن است که به طور خصوص منصوص به ارشاد وهدایت است وسالک را در هیچ حالى از احوال از مرافقت وهمراهى استاد خاص گریزى نیست.( رساله لب اللباب، ص 134و133)
این مطلب حتى نزد عرفاى اهل سنّت نیز ثابت است، زیرا آنها نیز به دو استاد یکى عام که از آن به قطب ومرشد ودیگرى خاص که همان واسطه فیض الهى وقطب عالم وجود امکانى است، تعبیر مىکنند. که اگر در عالم نباشد، عالم دگرگون مىشود، زیرا ثبوت ووجود عالم وابسته به اوست. از این رو است که مىبینیم عدهاى از عرفاى اهل سنّت با آنکه معتقد به استاد عام ومرشد وپیر مرادند به وجود امام مهدى (ع) به عنوان قطب عالم امکان که انسان، با گذشتن از حقیقت نوریه ولائیه او به مقام کمال مطلق مىرسد اعتراف دارند از قبیل:
1 - عبدالوهاب شعرانى.( الیواقیت والجواهر، ج 2، ص 127)
2 - محیىالدین بن عربى.( فتوحات مکیه)
3 - جامى حنفى.( شواهد النبوة، ص 404)
4 - عطار نیشابورى.( ر.ک: ینابیع المودة، ج 3، ص 351و350)
5 - ملاى رومى.( همان)
ودیگران.
به تعبیر دیگر: ادلهاى که ذکر شد بیانگر ضرورت وجود امام معصومى است که نزد عرفا از او به قطب دایره امکان تعبیر مىشود. وقطب، در عرفان در هر زمان یکى بیش نیست، واجتماع قطبین محال است. وچون جامع جمیع نشآت ومصداق اسم شریف «یا من لایشغله شأن عن شأن» مىباشد از خطا وسهو ونسیان مبرّاست چه رسد به گناه وعصیان. وچون حجاب اقرب است ومتحقق به حقیقت محمدیّه، همه ماسوى از مشکات نور او اقتباس مىکنند.( ر.ک: مقدمه قیصرى، فصل 12، رسالة فى التوحید والنبوة والولایة)
لازم به ذکر است که این اصطلاحات از متونآیات وروایات استفاده شده است. واژه قطب مىتواند یکى از این اصطلاحات باشد، امیرالمؤمنین (ع) در خطبه شقشقیّه براى خود تعبیر «قطب» را به کار برده است، آنجا که مىفرماید: «أما واللَّه لقد تقمّصها ابن أبىقحافة وإنّه لیعلم أنّ محلّى منها محلّ القطب من الرحى»؛ «هان! به خدا قسم -ابوبکر- پسر ابىقحافه رداى خلافت را پوشید در حالى که مىدانست جایگاه من در خلافت چون محور سنگ آسیا به آسیاست.»( نهج البلاغه، خطبه سوم)
نوشته شده توسط : آسمون